کد مطلب:150214 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

ارعاب معاویه ای
معاویه از ابزار شیطان یعنی وهم كمك گرفت تا ترس را در درون هر سینه ای جای دهد و از طریق ترس درون سینه ها بود كه حقانیت دروغین فرهنگ اموی جای خود را در اندیشه هر انسانی بازمی كند و لذا دیگر - انتخاب، آن است كه معاویه خواسته باشد، حق، آن است كه پای معاویه در آن بازباشد، و در آن شرایط هر باطلی رنگ حق به خود می گیرد و هیچ حقی در صحنه زندگی بشر پای نمی گیرد. موش ها به مدیحه سرایی گربه ها می آغازند و در این راه در مدح قاتل خود از همدیگر سبقت می گیرند و این را كه لقمه گربه شوند، حق گربه می شمارند. همه ی موفقیت معاویه در آن بود كه از ابزار شیطان یعنی ترس استفاده می كرد و همه را ترسانده بود، همه را. و در این شرایط، همه ی كار آن است كه جامعه در زمان مناسب، از این ترس درونی آزاد كنی و از طریق قلبی مالامال از ایمان و عشق به خدا ممكن است كه فرد بتواند با بصیرتی الهی حادثه ها را تفسیر كند تا به سایه ترس تسلیم نشود. حسین علیه السلام طلسم ترس را به راحتی شكست، گویا اصلا معاویه ای نبود و ترسی حاكم نكرده بود، و حسین علیه السلام راه را نشان داد كه این ترس، ترسی دروغین است. چرا كه قبل از كربلا هر تصمیمی زیر سایه ترس از معاویه، به نفع معاویه تمامیت می یافت و پس از كربلا حتی چاپلوسان دیروز ادای شجاعت به خود می گرفتند چه رسد به مؤمنان. گویا فرهنگ زمانه عوض شده است.

در جایی كه پهلوانان عرب جرأت نفس كشیدن را از دست می دادند، فرهنگ


حسین علیه السلام در بازار شام و در دربار یزید نهیب می زند. پس از كربلا سینه های لبریز از شهامت و شجاعت، قاطعانه در برابر یزید و عبیدالله می غرند و رسوا می كنند و به حقارت می كشانند.

معنی واقعی زندگی همین است، كه: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».

آری، حضرت زینب علیهاالسلام انعكاس كربلاست، و نمایش فرهنگ و حكمت حسینی، كه حسین علیه السلام خطاب به زینب علیهاالسلام فرمود:



با تو هستم جان خواهر همسفر

تو به پا این راه كوبی من به سر



تا كنیم این راه را مستانه طی

هر دو از یك جام خور دستیم می



عمده آن است كه ما از كربلا این پیام اساسی را بگیریم كه چه شد كه سایه سیاه ترس معاویه ای حاكم شد؟ و چگونه و با چه روشی حسین علیه السلام توانست این پرده و سایه سیاه را بدراند؟ و ما امروز با چه امید و توانی می توانیم امیدوار باشیم كه در مقابل فرهنگ استكباری و نظامیگری و رعب انگیز غرب، به راحتی قادر به زندگی هستیم؟ همیشه در طول تاریخ، غرب از طریق رعب و ترس با ما برخورد كرده و همیشه رونق حیات غرب به ایجاد رعب در دل ما و حقیر كردن ما بوده است و همیشه ما با دست زدن به دامان اباعبدالله علیه السلام از این رعب و حقارت آزاد شده ایم.

حتی ظاهرا چنگیزخان را غرب توسط ماركوپولوی فاسد تحریك كرد كه بیایند و ما را بكوبند. ماركوپولو نماینده پاپ است به طرف خان مغول كه خان مغول را تشویق كند كه ما را زیر لگد اسب های خودش خرد كند تا بتواند در نبود ما زنده بماند. همیشه غرب با قدرت می خواسته است ما را بشكند. فرهنگ رم به معاویه برنامه داد تا با قدرت ما را بشكند، و رضاخان نیز به پسرش نوشت كه: «پسرم باید كاری كنی كه مردم از تو بترسند و به تو علاقه مند


نباشند و خارجی ها تو را بپسندند. [1] » رضاخان را حسین علیه السلام نابود كرد، چرا كه حكمت و شور حسین علیه السلام همیشه در روحانیت ظهور پیدا كرده است. همیشه ما از طریق روحانیت توانسته ایم با غرب بجنگیم و پیروز شویم؛ چون روحانیت یعنی وعظ و منبر، و وعظ و منبر بدون مصیبت حسین علیه السلام امكان ندارد. و هرگاه به روحانیت پشت كردیم دشمن تا صندوق - خانه ما آمد. وقتی مصدق در سال 1330 با شاه در مورد كابینه اش به توافق نرسید و قهر كرد، آیت الله كاشانی قدس سره به شاه نوشت مصدق باید برگردد. شاه توجه نكرد و قوام السلطنه، آن روباه مكار قدرتمند را نخست وزیر كرد. آیت الله كاشانی به مردم فرمود كفن بپوشید و به خیابان ها بریزید و شهادت را در فرهنگ حسین علیه السلام تمرین كنید، لذا شاه مجبور شد مصدق را برگرداند. ولی وقتی مصدق سر كار آمد به آیت الله كاشانی بی مهری كرد. در نتیجه پشتیبانی روحانیت را كه فرهنگ حسین علیه السلام را با خود دارد از دست داد. لذا یك سال بعد مصدق آنچنان حقیر و بیچاره شد كه در كودتای سال 1331 چاقوكشان اشرف پهلوی او را با لباس خواب از خانه بیرون كشیدند. یعنی مصدق تا با آیت الله كاشانی بود عزت داشت، و وقتی از ایشان برید این طور ذلیل شد. روحانیت هم هر چه دارد از حسین علیه السلام دارد و ما اگر حسین علیه السلام را داشته باشیم مرعوب دشمن نمی شویم. و این را هم بدانید كه همیشه دشمن از طریق فاصله دادن ما از روحانیت می تواند ما را لقمه ی چربی برای خود بكند. بحث ما بحث ارعاب معاویه بود كه اگر حسین علیه السلام نبود این رعب تا قیام قیامت بشریت را می بلعید.

حكم زمانه چنان شده بود كه آزاد شدن از ارزشهای اموی - رومی معاویه و سر باز زدن از آنها به اندازه ای ترسناك بود كه مقابله با سلاح ها آنچنان


ترسناك نبود.

غربی ها همیشه به گونه ای جو می سازند كه آدم جرأت نمی كند آن گونه كه می خواهد زندگی كند و شما نمی توانید از این جو ضد ارزشی رومی معاویه ای سر باز بزنید. به عنوان مثال، غرب اجازه نمی دهد سادگی و قناعت را در غذا و لباس و خانه انتخاب كنید. او این مسئله را تحقیر می كند و ما هم جرأت خود را در انتخاب قناعت از دست می دهیم. آن ها در مقابل همه ارزش های الهی چنین فضایی را ایجاد می كنند تا اساسا زندگی معنوی بی مقدار جلوه كند.

در آن زمان به مردم باورانده بودند كه هیچ سرزمینی نیست كه از فرهنگ اموی خالی باشد. اما حافظان آن فرهنگ نمی دانستند كه سرزمین هایی هست كه اژدهای قدرت به آن جا راه نیافته و نمی تواند دست یابد و آن سرزمین، سرزمین مرگ است. چرا كه انسانی كه از مرگ نترسد به تنهایی قدرتی است بی نهایت، برتر از بزرگترین قدرت های زمانه. و این سنتی نیست كه هر اندیشه معمولی از آن سر درآورد، و حسین علیه السلام این سرزمین ها را شناخت.


[1] كتاب از سيد ضياء تا بختيار.